آقا چشتون روز بد نبینه
اون روز با داداشمو مامانم داریم بازی استقلال و الشباب رو می بینیم
منو داداشم هی داریم جو میدیم که گل بزن و این حرفا...
یهو میچسبیدیم به سقف و داد میزدیم که گــــــــــــل
بعدش یهو تصویر رفت رو امیر قلعه نویی
از تو اشپزخونه مامانم داد زد:وااااااااااااای ناصرخان حجازی رو ببین چه حرصی میخوره نگاش کن
اخه یکی نیست بهش بگه خو نمیدونی چی به چیه چرا جو میدی الکی مادر من؟