آقادوروزپیش تومدرسه آبجی جونمون دعواشده بودبیت دوتاازدوستاش(دعوای دختراچی میشه!!!)حالاداشته باشین:
ندا:ولم کنین میخام بزنمش
مهدیه:جراتشونداری
ندا:الان میام میزنمت ها
مهدیه:بیا
ندا:لااله الاالله
مهدیه جرات نداری
واین حرفاادامه داشت تاموضوع خشن شدوکاربه گیس وگیس کشی رسید!!!
خداییش مدرسه رو روسرشون گذاشته بودن همه دبیراازطبقه سوم اومده بودن بیرون که ببینن چه خبره!!!
حالامن رفتم ازهم جداشون کنم دوستاش اومدن میگن بذاربزنه بذاربزنه!!!
دیگه اینکه دعواشون به دفترمدیرواخراج کشیده شد!!!
دوستم دوستای قدیم...