سر سفره بوديم ، آبجى گودزيلام كنار بابام بود من و مامانمم رو به روشون .
كه بابام به مامانم گفت : ليلا ، فردا بايد اون برنامه رو رديف كنيم .
من با تعجب: كدوم برنامه رو ؟!
بابام يه نگاهى به نيايش انداخت وقتى ديد حواسش نيست با اشاره بهم فهموند ميخوان موهاى نيايش رو كوتاه كنن .
يه دفعه نيايش در حالى كه كه سرش پايين بود با يه لحن وحشت ناكى گفت : ميخواين موهاى من و كوتاه كنين .؟!؟!
به همين بركت قسم تا اين و گفت چهار ستون بدنم رفت رو ويبره .!! اگه شنيديد جايى زلزله اومده بدونين واسه همينه.!!
خيلى برام عجيبه اين از كجا فهميد قضيه رو .؟! نكنه جن يا شيطانه .؟!
تازه لازم به ذكره هيچ كس تحت هيچ شرايطى درباره كوتاهى مو با نيايش حرفى نزده بود .!!
يا باب الحوائج :((
يا قرآن :((
اعوذ بالله من الشيطان رجيم :((