Amiram16. 77.04.03 Reza
داشتيم مجردي تام و جري ميديديم(من و اميرمحمد واميرحسين و بابام) كه من گفتم بياين ماهم موش وگربه بازي كنيم،من ميشم موش،اميرحسين بشه گربه اميرمحمدم بشه اون سگه،
حالا من از دست حسين فرار ميكردم كه يهو منو گرفت و با ماهيتابه زد توسرم،محمدم از اون طرف گلدون رو پرت كرد خورد تو ملاج اميرحسين و يدفه بابام اومد و گفت منم اون زن چاقه هستم صاحبتون و سه تاييمونو با اردنگي پرت كرد بيرون و خودش تنها نشست پاي كارتون... :((((
من: :///
اميرحسين: ٧_٧
اميرمحمد: (/)__(/)