هعی وای بر من هعی وای بر من :|
چیه؟؟؟همین الان یه سوتی عظیم دادم که عمرا جبران شدنی نیس &_&
خونه ی خاله ایم بابام اینا گفتن بریم گفتم وایسین افشین (پسرخالم) برگرده ای گوشیمو درس کنه *_*
نیم ساعت بعدش باز گفتن نیومد بریم گفتم صب کنین ای پدرسگ برگرده کار دارم ^_^
پدرشم کنارم نشسته بود با چشای اینطوری o_O نیگام میکرد...
ینی داغون شدمااا داغووون :-|
آبر واسم نموند دیه پامو خونه ی خالم نمیزارم به جون خالم :-|