خودمو دوستم با موتورامون میرفتیم به فلکه رسیدیم ,دیدم حدود
100خانم رو فلکه وایسادن,به دوستم گفتن شوهراشون بی عارن اینارو فرستادن کارگری,,بعد چن لحظه خدافظی کرد ,گفت برم خانممو برسونم,
چشتون روز بعد نبینه رفت یکی از همونا رو سوار کرد
منم موتوررو پارک کردم رفتم دنبال اقامت دایم افق,مارو ندیدین حلال کنین