حـدود دو سـال پـیـش بـود , یـه دخـتـره بـود سـر راه ِ مـدرسـه هـر روز مـیـدیـدمـش. چـه صـبـح چـه ظـهـر...
خـلاصـه هـر روز چـشـش رو مـن بـود , مـنـم اینـو احـسـاس مـیـکـردم... :دی
یـه روز وقـتـی داشـتـم مـیـرفـتـم مـدرسـه,دیـدم از پـشـت سـرم یـکـی داره صـدام مـیـزنـه..
بـبـخـشـیـد آقـا ( صـدای دخـتـرونـه ) ^_^
بـرگـشـتـم دیـدم خـودشـه...
بـلـه آبـجـی بـفـرمـایـیـن ^_^
اِممممم.. بـبـخـشـیـد مـیـشـه گـوشـیـه مـنـو بـبـینـیـد,تـو رو خـدا بـبـیـن دوربـیـنـش درستـه؟؟؟
گـوشـی رو ازش گـرفـتـم,دیـدم پـس زمـیـنـه مـوبـایـلـش نـوشـتـه "دوستـت دارم"
گـوشـی رو بـهـش دادم و گـفـتـم آره دوربـیـنـش درسـتـه..
امـروز بـعـد از دو سـال مـثـل ِ گـلابـی هـا مـنـظورشـو فـهـمـیـدم. ^_^
ولـی الان اون دیـگـه بـچـه اش شـیـش مـاهـشـه !!! ^_^