داشتیم واسه داداشم میرفتیم خواستگاری
آقا منم پاشنه سوزنی 10 سانتی!!!
جلو خونمون یکم سراشیبی داشت که باید از اون قسمت ترسناک عبور میکردم(^_^)
فقط یادمه شبیه پنگوئن با سرعت 140 کیلومتر در ثانیه تعادلمم از دست داده بودم...با صورت افتادم رو کاپوت یه بنده خدا که جلو درمون پارک کرده بود
سرمو بلند کردم دیدم بنده خدا رفته وسط ترمز و کلاج داره تصمیم میگیره کدومو گاز بگیره(^_^)
داداشم پخش شده رو زمین داره میخنده گل رفته رو هوا(^_^)
ملت دارن خودشونو از پنجره میندازن پایین
حالا هیچ موقع کوچه اونقد شلوغ نبودا!!!شانس نداریم که!!
هیچی دیگه خیلی شیک خودمو جمو جور کردم یه لبخند زدم
رفتم تو دیوار :)