دو روزه ذهنم درگیره که این حفره های شخصیتیم از کجا پیدا شده!!لامصب یادم اومد وقتی بچه بودم(سفید و بورم) همه فامیل تحویلم میگرفتن..این پسر عموی سیاه سوخته ی ماهم حسودیش میفرمد..!عمه ی عزیزتر از جان ماهم برا اینکه ورژن جدید هابیل قابیل رخ نده..جلو همه گفت:این رضا چیه عینهو شیر برنج!! یه شعرم به همه یاد: سفید سفید صدتومن//سرخ و سفید سیصد تومن//حالا که رسید به سبزه//هرچی بگی میرزه!! خو لامصب منم بچه بودم نامرد)): ازت نمیگذرم که هنوز که هنوزه بعد 23سال عمر بی ریا ..بهم میگن "رضاشیربرنج" ..)):
برایان تریسیO-o