☻ ♥ ☻ k ♥ E ☻ ♥ ☻
شروار کردی صورتی بابا بزرگم همین جور الکی تو حلق حامد ^_^
امروز با الهام (مخاطب فوق العاده خاصم , ((نامزدم)) ) داشتیم تو خیابون میرفتیم سربازه اومد گف :بچه فشن خانم کی باشه ؟؟
من : زنمه , فرماییش
سرباز : شماره باباتو بگیر ببینم راست میگی ؟؟
شماره رو گرفتم گوشیم رو دادمش چند دقیقه حرف زد بعدش گف : بابات گفت گوساله ی دروغ گو دروغ میگه دوس دخترشه , حالا دروغ میگی ؟؟ امشب که تو زندان آب خنک خوردید میفهمی کصافط
من : به میگی کصافط ؟؟ شترق خوابوندم تو گوشش , سرباز شترق خوابوند تو گوشم , دستامو گرفت: گفت یه سال که آب خنک خوردی
میفهمی نباید دست رو من بلند میکردی ^_^
الهام اشک اومد پر چشماشو گف آقا غلط کرد , به خدا نامزدشم باباش شوخی کرد ,ترو خدا ولش کنید
سرباز : نه خانم پدرشو درمیارم
الهام : ترو خدا جون عزیزت ولش کن
پفففففف من و سرباز زدیم زیر خنده
الهام : 0_o
من : الهام این سرباز گل آقا رضا هم کلاسی دوره راهنمایمه , دیروز بعد از پنج شیش سال دیدمش گفتم فردا با نامزدم میام یکم بترسونیمش
الهام : کامران ن ن ن ن ن
من : فرارررر , غلط کردم خواستم یکم بخندیم تو خیابون آبرو برامون نموند