دوم راهنمايى بودم با مدرسه رفته بوديم اصفهان مسافرت يه جا تو خيابون وايستاده بوديم كسيم سرمون نبود بيكارم بوديم اونجام كه كسى مارو نمى شناخت ... هيچى ديگه
نشستيم كنار پياده رو شروع كرديم گدايى :)))))
باسه مردم آهنگ مى خونديم مى رقصيديم و آخرشم يه جا رو نشون مى داديم مى گفتيم شما جلوى دوربين مخفى قرار گرفتيد حالا باى باى كنيد ...
يعنى تو عمرم اينقدر حال نكرده بودما D: