÷بچه مسلمون(یونس)÷
آقا ما یه فامیلی داشتیم همه بهش میگفتن عمه .
یه روز اومده بود خونمون سر ظهر داشتیم سفره مینداختیم که مامانم گفت برم عمه رو صدا کنم واسه نهار.
آقا ما رفتیم تو اتاق دیدیم این عمهه نشسته رو سجاده حالا مکالمه ما:
من:عمه ....عمه......عمهههههههههههههه
عمه:چیه یونس جون چی میگی پسرم؟
من:عمه غذا آمادست
عمه:باشه بذار سلام نماز عصرم رو بدم الان میام.
من:0_9
سجاده:0_8
نماز عصز:+_+
سانترفیوج های قفل شده سایت نطنز:0-0
موهای هویجیم:÷_÷
هویجای مرغ:$_$