یه روز سرکلاس چهل وپنج نفره نشسته بودیم درس که تموم شد یکی از بچه ها برگشت گفت بریم استاد؟!
استادم (یه مرده خیلی شخیصصصصص)گفت:نه شام بمونید برنج خیسوندم!!!
کلاس ترکید!!!!!
منم گفتم:یه دیقه اومدیم خودتو ببینیم همش که تو اشپزخونه بودی که!!!!!!!
هیچی دیگه اشک بچه ها در اومد!!!!