به مامانم میگم:دیشب خواب دیدم پسر حاج علی(یکی از آشناهامونه) اومده خواستگاریم؛
مامانم:واییییییییییی راست میگی؟؟؟
من:آره به خدا..
مامانم:تو چی گفتی؟!
من:گفتم نهههههه میخوام درس بخونم..
مامانم:پاشو از جلو چشام گمشوووووووو دختره ی خودسر،من چیکار کنم از دسته شماها،آییییییییی خدا مگه من چه گناهی به درگاهت کردم که این دخترو نصیب من کردی..
من:مامان به خدا فقط یه خواب بود،اصلا غلط کردم گفتم نه:)
مامانم:دیگه کار از کار گذشته؛برو تا تیکه تیکت نکردم!!!
یعنیا خدا رحم کرد خواب بود و گرنه الان روحم تو فور جک سرگردون بود:)