عاقا ما عیال رو برده بودیم آرایشگاه و قرار شد کارش تموم شد زنگ بزنه بریم دنبالش از آرایشگاه بیاریمش خونه
خلاصه عیال محترم هم دستور فرمودند و همراه گودزیلای خوشگلم به محل آرایشگاه عزیمت نمودیم
در دقایقی که دم در آرایشگاه منتظر بودیم یه خانم اجق وجق از در اومد بیرون و گودزیلای ما هم تحت تاثیر کارتونای اسکوبی دو هوار کشید وای هــیــــولــــــــــا
خانمه هم گفت : خاک بر سرتون با اون بچه تربیت کردنتون خو یادش بدین درست حرف بزنه
منم خیلی ریلکس و شیک گفتم : خانوم ببخشین این هنوز بچس نمیدونه به سرخپوستای قبایل آپاچی چی باید بگه !!!!
خانومه اومد دست به متوسل به درگیری خیابانی بشه ما استارت زدیم و الفرار !!!!!!!!!
عیال هم ظاهرا خودشو صاحاب ما ندونسته بوده وگرنه جنازش هم به خونه نمیرسید و ناچارا با آژانس به منزل مراجعت نمودن
حالا هم کل فامیل رو با یه هیئت به خونمون دعوت کرده برای شفای ما دعا کنن !!!!!!!!
شما هم دعا کنین