اقا ما یه دوست داریم هر وقت بخواد میتونه گریه کنه بععله... یه روز امتحان زبان داشتیم این نخونده بود اکیپی یه نقشه خبیثانه کشیدیم این امتحانه نده عاقا با حالت گریان و ناراحت رفت پیش معلم گریه کنان گفت: دیشب بابا بزرگم سکته کرد رفتیم بیمارستان نتونس.....
معلم ماهم با یه چهره متاثر گفت ایشالا حالش خوب میشه گریه نکن بعدا امتحان بده......
و اما معلم نفهمید ما چرا داشتیم پرده کلاس و میز و موزاییک گاز میزدیم خدا از تقصیراتمون بگذره :)))