دیروز صبح داشتم میرفتم دانشگاه برف اومده بود کوچمون خیلی لیز شده بود منم یه دفه پام لیزخورد وپهن شدم کف زمین فکرکردم هیشکی توکوچه نیست گفتم خداروشکر کسی ندیدم که یه دفه دیدم صدای هارهار چندنفربلندشدبرگشتم دیدم سه تاپسرپشت سرمن بیچاره هااز بس که خندیدن متلاشی شدن اومدم بلندشم که فرارکنم بازخوردم زمین اصلا یه وضعی بود آّب شدم رفتم توزمین ایشالا اصناعشرشون ازتوحلقشون بزنه بیرون که دیگه به من نخندن