دیروز سوار تاکسی دوستم شده بودم داشتم باهاش راجب یکی ازدوستامون که باهاش دعواکرده بودحرف میزدم که آشتیشون بدیم(تنها نبودم) یهویه پیرمرده اومدتوماشینوگف پسرم من میرم شهرک قدیم(ما تهران نیستیم) دوستم گف پدرجان اونجانمیرم....
صدباربهش گفتیم انگارنه انگار آخرش به زورمتوجهش کردیم که مسیرش نمیخوره(گوشاش سنگین بود)
، باعصبانیت پیاده شد به دوستم گف لالی؟ همون اول میگفتی!!!!!!!!!!!!
دوستمم خاست کم نیاره گفت نه اغا شما کری...
پیرمرده یه نگاه عاقل اندرسفیه بهش کرد گف برات متأسفم بابات خره!!!!!!!!!!!!!
من برم تو افق محو شم عایا؟
خو پدر من سمعک بذار