بچایا(بچه ها، بچه هون، بچه هات ، بچه هان و....) عمم یه گودزیلا داره اسمش مهرداده چن هفته پیش اومده بودن خونمون این گودزیلاشونم همش به من نیگا میکرد منم یه چندتا شکلک واسش دراوردم اینم نه گذاشت نه ورداشت نه انداخت شروع کرد حرف های رکیک زدن
گودزیلا: مگ سک بیشور عر پیپی سگ و...(ترجمه: پدر سگ ،بیشعور،خر،اخریشم که معلومه دیگه)
اینجانب درحال سرخ و سفید شدن: 0^0
هیچی دیگه شب یلدام اومده بودن خونه بابابزرگم منم همش با اخم بش نیگا میکردم(نقطه ضعفش) اونم میزد زیر گریه خلاصه پس از مشاجره های فراوان و تهدید های عمه جان وشکلاتی که بزور تو دستم چپوندن تا بدم بهش ،با هم رفیق شدیم
---------------»در ضمن پست اوله دگ رو سفیدم کنین«---------------