K : E @@@@@
ناموسن برف اومده بود زیاد, مخاطب فوق العاده خاصم گف : کامران بیا بریم برف بازی کنیم ^_^
من :دختر بترس از روز رستاخیز , هوا سرده , سلما میخولیم عجیقم^_^
الهام : سلما میخولیم عجیقم و کوفت مثل مردا حرف بزن 0_o
من : ضعیفهههه پاشو چایی درست کن بیار هوا سرده ه ه ه ه
الهام : کامران ن ن ن ن سر من داد نزن پاشو بیا بریم برف ف ف ف بازی میکشمت ت ت ت ت
من : باشد عزیزم ,چرا ناراحتت رو خورد میکنی (بترسید از روز رستاخیز اگر فکر کنید ازش ترسیدم , نهههه فقط با هم تفاهم داریم , به جون عمم )
عاغا رفتیم تو حیاط که شترق یه گوله برفی با صد هشتاد مایل بر ساعت خورد پس کلم با دماغ رفتم تو کف حیاط بلند شدم دیدم داداشم داره لبخند شیطانی میزنه یه گوله برفی درست کرد با همه زورم انداختمش داداش کصافطم جا خالی با سرعت دویست و بیست مایل بر ثانیه شترق خورد وسط پیشونی بابام افتاد کف حیاط ^_^
یا جد جنیفر لوفز , آب دهنمو قورت دادم چشمام سیاهی میرفت
بابام بلند شد گف : کامران ن ن ن
گفتم :جااااانم پدررررر :(((
فقط میدونم وقتی داشتن از زیر پاش درمیاوردن بزارنم تو آمبولانس میگفت دمپایی ابریم رو تو حلقش دربیارید بهم بدید میخوام برم دستشویی
کامی درب و داغون ^_^