عاغا تو اتوبوس نشسته بودم دیگه داشت منفجر میشد ار شلوغی! یهو چشم افتاد به یه پیرمرده که بزور وارد اتوبوس شد. منم سریع تر از بقیه حس انسان دوستانم گل کردو بهش گفتم حاج عاقا بفرمایید بشینید. اونم خیلی تند و سریع گفت: حاجی باباته! خودت پیری! بابات پیره!! جوونای این دوره زمونه ادب ندارن ک!!! والا از اون لحظه به بعد بود که احساس کردم دچار بحران شخصیت شدم.خخخخخ