یه همسایه داریم تازگیا یه جنسیس خریده می ذارتش تو پارکینگ دیگه پدر همه ی اهالی ساختمون رو درآورده با ماشینش ...
دیروز گوزیلامون داشت با گوزیلای همسایه توپ بازی میکردن تو پارکینگ یه هویی توپ چهل تیکه اشون صاف خورد وسط کاپوت ماشین این بدبخت ... بعد دیدم طرف اومد پایین ... داشت سر گودزیلای ما داد و بیداد می کرد که پریدم وسط ...
من : چه خبرته آقا جون ... واس چی داد و بیداد میکنی ؟ خب بچه ان دیگه داشتن بازی میکردن ( گودزیلاها رو می گفتم ) ...
آقای همسایه : چی ؟ این بچه اس ؟ این همسن بابای منه ...
من : خب آقا به من چه که بابات همسن ایناس ... :))))
آقا هیچی دیگه ... طرف از نظر شخصیتی ( رنده ) شد رفت ...
رفت سوار ماشینش شد ... منم اومدم بالا ...
ولی به گمونم به صورت عمودی رفت تو افق پودر بشه ...
خو تقصیر خودش بود دیگه ...