داداشم دبیرستان که میرفته یه روز با دوستاش منتظر تاکسی بودن خیابونم شلوغ تاکسی قحطی....اولین تاکسی که میومد ملت میپریدن روش........ خسته و کلافه میدوییدن دنبال ماشینا یهو یه تاکسی خالی از جلوشون رد میشه رفیقش داد میزنه سعید سعید بگیر تاکسیو داره پیاده میره....
راننده تاکسی@_@
داداشم.....0_0
ملتم که داشتن تو گرما آسفالتو قورت میدادن.....