دیـــــروز داشــتم میرفتم اتاقم یهههوووو یه چیزی زیرپــــام خـــــِرچ صداداد منم نگاه نکردم ببینم چیه از صداش خوشم اومد دوباره رفتم روش بعد که دقت کردم دنیا جلوچشمام تیره وتار شد دوتا دستامو تاجایی که می تونستم بردم بالا محکم زدم روسرم بعله دوستان من ایـــپــــد بابامو داغون کرده بودم پدرمحترم بعد ازفهمیدن ماجرا با کمربند ش من را سیاه و کبود کرد
من الان دربیمارستان لبافی نژاد بستری هستم ای لاویو پی ام سی
داداش کامران داداش حامد بیاید ملاقاتم ^ـــــــــــــــــــــــــ^