»»-(o_O)-> KHORZOOKHAN<-(O_o)-««
آقا(دیگه مجبورمون کردن درست بنویسیم دیگه)مامانم یه دوست داره لامصب فکر کنم واس این آفریده شده که ازخودش تعریف کنه :|
دیروز داشت با مامانم حرف میزد دوباره شروع کرد به تعریف کردن گفت:
من هیچ وقت ازهیچ حادثه ای چه طبیعی چه انسانی نمیترسم آدم نباید از حادثه ها بترسه
آقا همون لحظه یه 18چرخ از سرعت گیر دم خیابون گذشت خونه یه تکونی خورد یهو یکی ازظرفا بد مونده بود افتاد این فکر کرد زلزست
یهو عین چی افتاد زمین گفت:
خدایا غلط کردم..!
خدایا بیجا کردم..!
خدایا نجاتم بده...
خدایا کمک..!
:|