شوهر عمم تعریف میکرد:
اون قدیما تو خیاطی کار میکردم، اوستا بهم یه پارچه داد برا برش، البته ما شاگردا رو زمین کار میکردیم.
خلاصه پارچه رو طبق طرح شروع کردم بریدن که دیدم قیچی کنده، با هزار زحمت و مشقت این پارچه رو بریدیم.
وقتی کار تموم شد نگاه کردم فرش رو هم همراه پارچه بریدم!!!دی:! پوکییدیماا بخدا......به پایه ی میز عسلی حامد اینا قسم