عاغا ما یه روز تابستون با دوستان رفته بودیم درکه جاتون خالی کنار جوی آب نشسته بودیم داشتیم صبحانه میخوردیم چون هوا گرم بود من یه شال انداخته بودم رو سرم آفتاب اذیت نکنه یهو چندتا دختر اومدن پشت سر ما نشستن خواستم برگردم کفشامو بردارم یهو دیدم جیغ و داد دخترا رفت هوا بدبختا فک کرده بودن من دخترم چقد خندیدیم :)