•••°•••°•••°حـــــامـــــد 72 یا (| ê |/|/ @ # •••°•••°•••°
درود به همه 4 جکی ها(
""کــیــلــیــپـــس دختر همسایه مون"" مستقیم بخوره تو چشمام اگه دروغ بگم^_^
نشستیم سر سفره شام بعد من دارم با غذام بازی بازی میکنم و نمیخورمش
بابام برگشته میگه: چرا نمیخوری حامددد ؟؟ @@
من: اشتها ندارم بابالی ی ی 0__0
داداشم: من میدونم چرا اشتها نداره بابالی ی ی ^_^
من:O_o
بابام: چرااااا ؟؟؟ @@
داداشم: بخاطر اینکه سارا اینا( دختر همسایمون) ی هفته ست رفتن مسافرت خونه نیستن..این حامدم یک هفته ست سارا رو ندیده دلش واسش تنگ شده ^__^
من: گه ه ه ه نخور 0__0 چرا چرت میگی ؟؟؟
بابام: مودب باش پسرم ! طاقت حرف راست رو نداری لااقل انتقاد پذیر باش @@
من: بابالی ی ی داره مزخرف میبافه آخه 0__0
بابام: اگه دروغ میگه پس چرا جوش اوردی ؟؟ هان هان هان ؟؟
داداشم: بابالی ی ی بقول شاعر عاشقی بد دردیه ^__^
من در حال پرت کردن قاشق سمت داداشم: گوسفند میکشمت ت ت 0_0
داداشم:^_____^
بابام:o_0
خلاصه هیچی دیگه آبروم جلو بابام رفت به همین پایه میز قسم
آدم این جور جاها ک بدجوری داره ضایع میشه باس بگه:
ی برنامه ببینیم ... ی برنامه ببینیم ... ی برنامه ببینیم...