با مخاطب خاصم رفته بودیم مغازه ی لباس فروشی شوهرخالم, شوهر خالم اومد جلو حسابی تحویلمون گرفت, مخاطب خاصم میگه معرفی نمیکنی؟
برگشتم بجای اینکه بگم ایشون شوهر خاله ی مهربونه منن میگم ایشون خاله ی, شوهرِ مهربونه منن!
هیچی دیگه نفهمیدم چطور از مغازه فرار کردم فک کنم مدت ها نتونم با شوهر خالم روبه رو شم