•••°•••°•••°حـــــامـــــد 72 یا (| ê |/|/ @ # •••°•••°•••°
درود به همه 4جکی ها مخصوصا به داداش کامران و داداش Amiram21وداداشNima_Anzali
کیلیپس دختر همسایمون با زوایه½sin از افق. عمودی تو حلقم اگه دروغ بگم0_o
سر کلاس فارسی عمومی بودم و استاد هم داشت در مورد عشق مجنون ب لیلی میحرفید و میگفت:داخل این شعر لیلی رو دو دستی ب مجنون میدن@~@ ولی مجنون میگه من لیلی رو نمیخام^_^
ب مجنون میگن مگه تو رنج بسیار نکشیدی که به لیلی برسی حالا که ما لیلی رو اوردیم و بهت دادیمش ناز میکنی و میگی نمیخام؟؟0__0
مجنون هم میگه من آن چیزی ک در وجود لیلی مانند گوهر میتابد را میخاهم نه خود لیلی رو@_@
در همین حال ک استاد داش تعریف مینمایید ی دختره پاشد و خعلی عصبانی برگشت گف: مجنون غلط کرد که با احساسات لیلی بازی کرد×__×ما دخترا چقد بدبخت و زود باوریم ک هر کس و ناکسی با احساساتمون بازی میکنه =__=
و خعلی شیک و دوست داشتنی پاشد از کلاس رفت بیرون @_@ فکر کنم بعدشم پاشد رفت افق ی بادی به کله ش بخوره
من در اون لحظه: @_@
کامران تو همون لحظه: 0_0
امیر کمی پس از اون لحظه: ^__^
استاد:O_o