بچه بودم.رفتیم خونه مامان بزرگم.خونشون شمال هست.گیلان.
کلی جوجه ومرغ تو حیاط داشتن.تازه جوجه ها از تخم در اومده بودن.من و خواهرم و پسر عموم هم دیدم جوجه ها کثیف شدن.یکی یکی شستیمشون.شستن از ما و مردن جوجه ها از طرف دیگه.هیچی دیگه.همشون رو کشتیم.اخرش نشستیم واسه هر کدوم یک قبر کندیم همه رو خاک کردیم.سنگ قبر و گل هم روشون گذاشتیم.وقتی بابابزرگم فهمید با چوب کرد دنبال سه تامون.فرار کردیم.رفتیم خونه همسایه تا شب نیومدیم خونه.