عاقا ما امروز رفتیم بانک دسته چکمون رو تحویل بگیریم
از قضا رئیس بانک ما رو پاس داد به یکی از کارمندای بانک که یه کم با هم مشکل داریم
دستگاه شماره دهنده هم خراب و ملت هم آویزون باجه ایشون
نوبتمون هم شده ولی داره پشت سری هامو رد میکنه
خوب منم گودزیلای سه سالمو از حالت سایلنت درآوردم بعبارتی بهش گفتم بابایی فکر کن اینجا پارکه هر کاری دوست داشتی بکن
عاقا اینم نامردی نکرده شعرای کودکانه و باب اسفنجی و همه رو بلند بلند تو بانک داره میخونه ملت هم دارن عشق میکنن به جز رئیس محترم و کارکنان محترمتر بانک
رئیس بانک هم با تندی به کارکنانش گفت زود کار والدین این بچه رو انجام بدین
حالا کارمنده هم افتاده به التماس جلو ملت به همین برکت
منم بهش گفتم بیا اول دستمو ببوس
دیگه ملت هلاک شدن فکر کنم هنوز آمبولانس داره مجروحین رو به بیمارستان انتقال میده
نتیجه اخلاقی ماجرا شماره یک : با کسایی که یه گودزیلا همراهشون هست در نیفتین
نتیجه اخلاقی ماجرا شماره 2 : بابایی که گودزیلا پرورش میده به مراتب از خود گودزیلا میتونه خطرناکتر باشه