K : E @@@@@
عاغا امرو ناراحتم خورد بود که هیشکی تولدم یادش نمونده ، الهام زنگ زد گف : کامران بیا بریم شهر میخوام مانتو بخرم ، منم پاشدم گفتم حتما میخواد (سوپریز ، سوپرایز ، سوپ قارچم )کنه ، ولی رفتیم شهر سه ساعت تو شهر چرخوندم نه مانتو خرید نه سوپ قارچم کرد ^_^
خلاصه ناراحت رفتم خونه درو که باز کردم دیدم رفیقام مثل مغلا با برف شادی ریختن سرم ، ای کصافطااا پیراهن شیصد و پنجاه هزار ریالیم رو خراب کردید مگه عروسیه
بلند شدم ، وای ننه وای بابا شما بهترین خوبید ^_^ عربده میکشیدم میپریدم رو بالشتا ^_^ وای ننه موززز هم خریدید ناموسن کسی موز نخوره تا همشو خودم بخورم
بابام : گوساله خودتو کنترل کن این حرکات چیه ؟؟
منم اون وسط پشتک میزدم ^_^
آجی کوچولوم : مامان کامران دیوونه شده ؟؟؟
مامانم : 0_o
عاغا رفتیم سر کیک ، همه با هم : کامران شمعارو فوت کن ، دست دست دست ، منم سرمو بردم پایین فوت کردم کامیار کصافط سرمو کرد تو کیک ^_^
جمعیب : هار هار هار ، کامیار میکشمت ت ت ت ت
الهام : بچه ها بگیریدش ببندینش جلوش موزارو بخورید ^_^
نهههههه موزامو نخورید ^_^ عاغا من برم ببینم کادو چی آوردن ، خدایا تا حالا اینجوری سوپ قارچ نشده بودم بچه ها متچاکرم