یه بار منو خواهرم تو اتاق نشسته بودیم گودزیلای داداشم(ده ماهه)هم داشت تو اتاق چاردست وپا راه میرفت؛یهووو یه صدای بوووووووووووممم شنیدیم! نگو گودزیلا درحین حرکت کلش محکم به درکمد دیواری اصابت میکنه!خلاصه منو خواهرم وحشت زده نگاش میکردیم که اگه گریه کرد کی میخواد ساکتش کنه!یدفعه ای جلو چشمان مبحوت(مبهوط)منو خواهرم یه قدم به عقب برداش وباصدای بلند گفت:پوووووووووفففف!!! وبه راه خودش ادامه داد
من@@@@__@@@@
خواهرم!!!!!!!__!!!!!!!