عاقا دوستم یه مامان بزرگ داره الزایمر داره یه سری بادوستم رفته بودیم خونش حالا مکالمه اینا باهم
مادر جون:توچرا بدون مامانت اومدی اینجا
دوستم:اومدم به شما سربزنم دیگه مادر جون
مادر جون : دروغ نگو بچه واست خاستگار اومده مامان فرستادتت اینجا
دوستم :وا مادر جون ن بخداااااااااا
حالا تا اینجا بیخیال شد دوستم ساکت بود یه دفعه دوباره شروع شد
مامان بزرگ: به چی فکر میکنی؟فکر دوس پسرتی؟
من:^-^
دوستم :مادر جون ....
مادر جون:اون انگشترتو دوس پسرت داده بهت...
دوستم :مادر جون دیگه نمیام اینجا این حرفا چیه
مادر جون : اصلا تو کی هستی تو خونه من چیکار میکنی؟؟؟
دوستم: مادر جون من نوتم دختر فاطی
مادرجون: دختر فاطی که اونه (اشاره به من) تو لنگ دراز کیی؟
من:من در حال گاز زدن دسته مبل
برای شادیش روح مادر جون صلوات دوروز پیش به رحمت خدارفت.