تو حیاط داییم خوردم زمین.
پیشونیم خورد به باغچه یکم بالای ابروم شکست.
داییم برگشته میگه نادره جان تورو خدا حواستو جمع کن عزیزم.
منم خر کیف فکر کردم ایول براشون مهمم گفتم نه دایی چیزی نیس.نگران نباش
گفت خدارو شکر.فردا ننه بابات می اومدن میگفتن خر ما کلش طلا بود شما شکستین :|
یعنی عصمتو قهوه ای کرد رفت.