یک روز قبل از عید غدیر من و مامانم با دوتا خاله ام رفتیم باغ بابابزرگم که به مامان بزرگ کمک کنیم.
خاله ام 3تا بچه داره.11 ساله و 6 ساله و5ساله.
خلاصه ما آژانس گرفتیم و هممون تو یه پراید بودیم.
اون دوتا گودزیلای خاله ام هم کنار گوش راست وچپ راننده بیچاره بودن.ازبس که این دوتا جونور صدا دادن راننده فرعی ک باید می پیچید رد کرد.دختر خاله ام داد زد: هی حواست کجاست؟ رد شدیم.بیچاره راننده دستپاچه شد زد رو ترمز.بماند که نزدیک بود بریم زیر 18چرخ.
پسرخاله ام هم کنار گوشش داد زد: تو نمیفهمی که باید ازاین طرف بری؟؟؟؟راننده هم عصبانی گفت: ن من ی آدم نفهمم.اگه میفهمیدم ک گیر شماها نمی افتادم.من که از خجالت دیگه سربالا نکردم.:| :/ :$ :(