یه روز با شوقو زوق میخواستیم بریم عروسی..
خلاصه از قضایهویی مهمون اومد برامون.پشت در بودن ما توحیات بودیم درو باز نکردیم با نوک پا رفتم نگاکنم مهمونمون کیه از اونور صدایی نیومد منم فکر کردم رفتن عاغاخم شدم از زیر در ببینم رفتن یا نه؟
دیدم 2 تا چشم داره از اونور نگام میکنه..وای آبروم رفت در حد لالیگا..
نخندین دیگه دروباز کردم عروسی بی عروسی..:((((