یادمه بچه که بودم اتاقم با داداشم یکی بود منم همیشه واسه اینکه داداشمو بترسونم صندلیو هرچی به دستم میرسید میذاشتم رو هم چادر مشکیه مامانمم مینداختم روش چراغم خاموش,داداش منم کلا عین خیالشم نبود راحت میرفت تو اتاقو میومد, حالا من مونده بودمو جِنی که خودم ساخته بودمو ازش میترسیدم ^_^