دبیرستان بودیم و یه نمه شیطون از روی همون یه نمه شیطنت یه روز اول زنگ تفریح شیر گاز اصلی مدرسه رو بستیم آخر زنگ تفریحم از روی عذاب وجدان دوباره بازش کردیم توی کلاس نشسته بودیم که یهو بووووووووووووم
معلم فیزیک سر کلاس : یا ابالفضل آمریکا بالاخره زد
ما توی راهرو داشتیم چهار چوب در کلاسو گاز میزدیم
آبدارچی مدرسه بدبخت سماور توی دستش وسط راهرو پخش شده بود نفهمید از کجا خورده