امام علی علیه‌السلام: بعد از سلامتی خنده بزرگترین نعمت خداست
   
 
نویسنده : طنز پرداز
تاریخ : دوشنبه 26 بهمن 1394 
نظرات 0

به جان خودم اگه دروغ بگم.
آقا من کلاس چهارم دبستان بودم ، تو راه برگشت از مدرسه یادم افتاد که چترمو جا گذاشتم ، برگشتم که بیارمش دیدم چند تا دانش آموز دارن ازحیاط میان بیرون بعد بابای مدرسه هم داشت کلاسا رو تمیز میکرد ، منم زودی دوییدم طبقه بالا که از کلاسمون چترمو بردارم ، وقتی برگشتم دیدم بچه ها رفتن ، بابای مدرسه (اسمش آقای فریدونی بود)هم درو بسته ،داره میره خونش که اون گوشه حیاط بود،منم داد میزدم آقای فریدونیییییییییییییییییی ، آقای فریدونیییییییییییی ... (تا حالا اینجوری تو مدرسه داد نزده بودم)، انگار کر شده بود نمیشنید ، وااااای واااااای ،حسه خیلی بدی بود بچه ها ،مدرسه سوتو کور ، خیلی ترسناک بوداااا .
خلاصه باید یه جوری خبرش میکردم که من اینجام ، اگه رفته بود باید شبو همونجا میموندم،دیدم هرچی داد میزنم ، میزنم تو در و پنجره فایده ندارم ،از شانس خوبم در اتاق مدیر باز بود ،رفتم که تو بلندگو بگم آقای فریدونی بیا درو باز کن ، دیدم بلد نیستم باهاش کار کنم،خخخخخخخخخخخخخ...
بعد طی یک عملیات فیلسوفانه رفتم زنگ (تفریح)رو زدم ، دررررررررررررررررینگ ، دررررررررررررررینگ ... ،فریدونی بیچاره هنگ کرده بود عجیب ، فکر میکرد روح اومده تو مدرسه ، خلاصه با زن و بچش اومدن درو باز کردن گفتن:بچه تو اینجا چیکار میکنی آخه :گفتم بابا من که بهت گفتم میرم چترمو بردارم چرا درو بستی ؟! هیچی دیگه گفت زود برو خونتون شب شده، منم تا خونمون دنده 4 پایین نیومدم !!!

 
 
***************************** امام کاظم علیه‌ السلام : هرکس مؤمنی را شاد کند، ابتدا خدا را شاد کرده و دوم پیامبر صلی الله علیه و آله را و سوم ما را *****************************

طنز پرداز