كلاس دوم دبستان بوديم هر وقت درس نمي خونديم معلممون كپسول اتش نشاني ميورد تو كلاس ميگفت شما درس نمي خونيد الان با اين زبونتون رو از حلقتون ميكشم بيرون . ما هم گريه زاري التماس و اصرار خودمون مي كشتيم كه زبونمون نكشه حالا فكر ميكنم تازه ميفهمم چقدر نفهم بوديم ما دهه شصتي ها
هي هي هي هي ...........