كيا يادشونه؟؟!!
يه جور كلاه داشتيم از مغز سر تا گردن ميومد!!!بعد فقط جلوي چشماش باز بود!!!حتي جا واسه نفس كشيدنم نداشت!!!بالاشم يه نقاب داشت كه تو روزاي برف و بارون افتاب صورتمونو نسوزونه!!(واقعا حكمت اين يه ذره نقاب چي بود؟؟؟من كه نفهميدم!!)بعد يه مدت همون كلاها مد شد براي دزدي!!!
والا ادمو ميكرد انگار دزداي سرچهارراه!!!!!!