پدرومادرم رفتن حج توخونه منموچهارتاداداش نره غول روهان(داداش بزرگه )خواب بودرفتم سراغ گوشیش ایشون خیلی غیرتی وسربه زیروبچه مثبت...یه چیزایه خاک برسری توگوشیش بودتاحالاندیده بودم تازه ریخته بوده انگارزنگ زدم به مامانم وماجراروبهش گفتم مادرم زنگ زده بهش گفته پسره لات بی غیرت اینجوری ازخواهرتو داداشات مواظبت میکنی اگه توبزرگشون باشی وای به حال بقیه..........حالا.تواتاقم درم 4قفله کردم رفتم زیرتخت میخاددروبشکونه خدایا قول میدم نهاییاموخوب بدم هندسه مم بخونم امشبوبه خیربگذرون غلت کردم