اقابچه که بودیم دوستاداداشیم دادادشیمو بازی نمیدادن منم طی یک نشقه حساب شده به داداشم گفتم بره به رئیس گروهشون بگه که توپش افتاده توانباری ودستش نمیرسه بیاد کمک اون بدبخت اومد اقا ماهم پشت در قایم شده بودیم تا اومد تو ما باچوب افتادیم (من ودختر عموم) بجونش اونم رفت سمت درپاروگذاشت به فرار وداد میزد رحمن بدو فرار !!!اون بدبخت از همه چی بیخبر هم دنبال عزیزمیدویید!!!مامان رحمن که صداشومیشنوه میاد دم در مارومیبینه میفته دنبالمون اقا حالا بدو کی بدو!!بله کتکه رو هم ازمامان رحمن هم از بابایی خوردیم
چیه خو گفتم طی یک نشقه حساب شده رحمن داخل نشقه نبود بیرون نشقه بودخخخخخخخخخخخخ