سوار تاکسی بودم یه آقایی جلونشسته بود واصرار داشت کولر روشن باشه - اما2تا خانمهایی که عقب نشسته بودن چون بهشون بادنمیرسید اعتراض کردن - آقاهه گفت پره های کولر رو تنظیم میکنم که به شماها هم باد بخوره بعد هم دستشوپشت صندلی راننده گذاشت ووقتی هم باد کولر به زیر بغلش میخورد چنان بوی خوشی به مشام میرسید که یکی از خانمها اسپرشو در آورد وزد زیر بغل آقاهه
من : ^_^ ایول داشت به خدا!!! عجب رویی داشت!!! حال کردم!!!
آقاهه : O_O خاااااااااااانم ! نزن ! نزن ! سرگیجه گرفتیم
خانمه : والله از بوی زیر بغلت بهتره که !!!!!!!!!!!!!!!
بازم من : ^_^