K : E @@@@@
به همین دکمه اینتر قسم
امشب الهام زنگ زد گف: کامران بیا خونمون کار مهم باهات دارم
من : قربونت برم چه کاری؟
اون : کامی مهم تر از این که دلم برات تنگ شده ؟؟
من : دی @@ بوی خطر میاد ولی باشد ^_^
تا اون تخم مرغ سیب زمینیت که مزه برنج و کباب میده رو درست کنی اومدم ^__^ خخخخ
اون : پررووو میکشمت زود بیا
عاغا از پله هاشون رفتم بالا در زدم که آبجیش از داخل داد زد کامران فرار کن ن ن ن ، تا خواستم بگریزم دیدم الهام با یه دمپایی دوید بیرون ، منم مثل پلنگ جویبار میدویدم ^_^ که دمپایی رو تو کمرم احساس کردم ،پام سر خورد دومببب زدم زمین ، الهام اومد بالا سرم گف : کامران پاشو مسخره بازی در نیار، جواب ندادم ،قلقکم کرد جواب ندادم ، داد زد وای کامران چت شد ترو خدا پاشو،غلط کردم^_^
آروم چشممو باز کردم گفتم :هزار بار گفتم نگو غلط کردم و پوفففففف زدم زیر خنده ،عاغا من بدو اون بدو
من :دیوونه چتههه؟اون:اون پست چی بود فرستادی فورجوک ؟؟
من :خخخخ