!!!!¤ طوفــــــــــــــان ¤!!!!
تازه از مدرسه اومده بودم خورد و خسته! نشستم غذا بخورم. به گودزیلای 7 سالمون(پسر خاله ام) گفتم: محسن بلندشو آب رو بیار.
گفت: خودت برو.
با غضب نگاهش کردم
گفت: یادتــــــــــه چندروز پیش به مامانت گفتم بهم آب بده گفتی: نه مامان بهش نده تا عادت کنه کاراشو خودش انجام بده.
انتقام سختی بود...
به خدا 7 سالشه. اسن یه وضییییییییی شده....