با سلام خواستم یکی از خاطرات دوران کودکیم را براتون بگم: خدا شاهده راست میگم ی 4لیتری مایع سفیدکننده تو حلقم اگه دروغ بگم 6-5سالم بود ک آب خونه قطع شده بود و منم نیاز مبرم پیدا کرده بودم ب آب و رفتم سراغ ی استکان مایع سفیدکننده کنار پنجره آشپزخونه(آخه جا مایع سفیدکننده اونجا بوده مادر عزیز)و ی ضرب رفتم بالا ینی خوردم تا قطره آخرش خوردم غافل از اینکه اونی ک خوردم آب نبوده چشتون روز بد نبینه بعد از چند ثانیه احساس کردم(چیه بچه6-5 ساله احساس نداره:)))) )تموم سیستم و اجزای داخلی بدنم داره از حلقم میاد بیرون............لاااااایک چطور هنو زنده یی ؟؟؟؟از الطاف و صدقه سریه آبغوره،آبلیمو شیر ک اعضای خونواده تو حلقم ریختن.کمال امتنان و تشکرو از این 3چیز و بعلاوه خونواده دارم ک موجبات زنده موندنمو فراهم کردن الانم ک خدمت شمام.ببخشید اگه وقتتونو گرفتم اولین پستم بود