عاغا ی بار خواسدم برم بانک نزدیک بانک ی بنده خدایی پنیر محلی میفروخ نیم کیلو گرفدم ریخ تو کیسه سیاه داد بهم رفدم تو بانک قسط وام ریخدم اومدم بیرون جلو دره بانک ی موتوری با دوتا سرنشین نیگر داش جلوم ی اسکناس ده هزاری داد بهم گف اینو خوردش میکنی؟ منم تا خواسدم دس ببرم تو کیفم پنیرو از دسدم قاپیدن بردن کصااافطاا حالا منو میگی افتادم دمبال موتوریه میگم مرتیکه نفله پوله پنیر پنش تومنه بیا اینجا بقیه ی پولتو بدم هههههه